مراقبت از دخترم در NICU سخت بود
ال گلداسمیت 35 ساله دخترش فیبی را در 33 هفتگی به دنیا آورد.
17 مارس 2020 بود و روزی که مجبور شدیم با پسرمان به انزوا دو هفته ای برویم که متوجه شدم باردار هستم. کل بارداری افتضاح بود، حالت تهوع وحشتناکی داشتم که قطع نمی شد و هر چه بزرگتر شدم، کمردرد واقعا بدی داشتم.
اسکنهای بارداری 12 و 20 هفتهای خوب بود و ما نیز تعدادی اسکن خصوصی داشتیم، یکی در هفته 18 و دیگری در 32 سالگی برای آرامش خاطر، زیرا از لندن به نورث همپتونشایر نقل مکان میکردیم. هر دو کاملا خوب بودند.
در 30 سپتامبر ما نقل مکان کردیم و، اگرچه من هیچ کار بسته بندی یا بلند کردن را انجام ندادم، اما هنوز کاملاً استرس زا بود و احساس خستگی می کردم. کمرم به شدت درد می کرد و در کشاله رانم درد داشتم، اما آن را به یک روز شلوغ بسپارید.
خونریزی شدید
آنها بلافاصله شروع به جستجوی ضربان قلب کودکم کردند که مدت زیادی طول کشید، اما امدادگر با من ماند و دستم را گرفت تا اینکه آنها این کار را انجام دادند. من واقعاً فکر می کردم تا آن زمان او را از دست داده بودیم.
یک دکتر جوان ابتدا به ملاقات ما آمد و گفت بعید است که چیز جدی باشد. او یک معاینه داخلی انجام داد و وقتی اسپکولوم وارد شد، من فوران شدید خون را احساس کردم، در آن زمان دکمه اورژانس رفت.
مشاور آمد و گفت چون من خون زیادی از دست داده ام، نگران جفت پریویا یا جدا شدن آنها هستند بنابراین در اسرع وقت با سزارین اورژانسی زایمان خواهند کرد . من 33 هفته و 4 روز بودم.
سزارین اورژانسی
زندگی در NICU
سب به همراه او رفت و ویدیویی با من تماس گرفت تا بتوانم او را به درستی ببینم زیرا تا زمانی که نتوانستم از رختخواب بلند شوم و روی ویلچر سوار شوم نتوانستم او را ببینم. هیچ وقت نمی خواستم بتوانم اینقدر حرکت کنم.
بعد از ظهر همان روز، من باید او را ملاقات کنم. او در آن لحظه اکسیژن دریافت می کرد، اما پرستار نوزاد شگفت انگیز بود. او همه چیز را توضیح داد: هر لوله چیست، هر بوق چه معنایی دارد.
من خودم توانستم فیبی را در آغوش بگیرم، اما نه برای مدت طولانی که برای حفظ انرژی لازم بود در انکوباتورش باشد.
پرستاران بخش زایمان به من کمک کردند تا آغوز را با دست در یک سرنگ بیان کنم ، اما این کار پر زحمت بود. ما هر بار 1 میلی لیتر دریافت می کردیم که بلافاصله به فیبی در بخش NICU منتقل می شد.
به من گفته شده بود که برای استفاده از پمپهای شیردهی خیلی زود است، اما در واقع یک تنظیم ویژه روی پمپ ها برای شروع شیردهی وجود داشت، بنابراین به محض شروع استفاده از آن، شیر به راحتی آمد و من توانستم مقدار زیادی برای فیبی تهیه کنم.
اگرچه از نظر جسمی به خوبی در حال بهبودی بودم، اما در یک گیج روحی کامل بودم.
احساس میکردم بدنم من را ناکام گذاشته است و مدام تکرار میکردم که چطور ممکن است اتفاق بیفتد. من هم هیچ چیز نداشتم، چیزی برای بچه نداشتم، چیزی برای من، همه چیز در جعبه های بسته بندی شده در خانه جدیدمان بود.
او یک روز پس از تولدش از حمایت تنفسی خارج شد و خیلی سریع از اتاق وابستگی بالا به یک اتاق معمولی که با یک نوزاد دیگر مشترک بود نقل مکان کرد.
مراقبت از فیبی در بیمارستان
سطح هموگلوبین خون او پایین بود، زیرا من
هنگام زایمان زودرس
خون زیادی را در هنگام جدا شدن از دست داده بودم و بنابراین کم خونی ناشی از آن به این معنی بود که او انرژی یا استقامت لازم برای شیر دادن را نداشت . او خوب چفت میشد و بلافاصله به خواب میرفت، بنابراین من مجبور شدم طوری رفتار کنم که انگار به طور معمول به او غذا میدهم، حدود هشت تا 10 بار در روز، سپس شیر من را از طریق لوله بینی-معده به او دادند.
به دلیل کووید نمیتوانستم در بیمارستان بمانم، اما میخواستم با پسرم در خانه باشم، زیرا تازه نقل مکان کرده بودیم و میخواستم به او کمک کنم تا جابجا شود. احساس کردم کاملا خسته شده ام.
وقتی در طول روز در بیمارستان بودم، برنامه خسته کننده بود . برای فیبی زمانهای شیردهی را تعیین کرده بود، بنابراین من باید قبل از موعد شیردهی او را پوست به پوست میدادم و سینهاش را امتحان میکردم و سپس او را از طریق لولهاش پر میکردم، زیرا او به اندازه کافی از سینه نمیخورد. من همچنین باید اظهار میکردم که او در بیمارستان به درستی شیر میدهد، بنابراین بیرحمانه بود.
ناتوانی در شیردهی کامل واقعاً تنها چیزی بود که او را در آنجا نگه داشت، بسیار ناامیدکننده بود. ما میتوانستیم او را با لوله خانه تغذیه کنیم، اما به دلایل مختلف احساس راحتی نکردیم.
در نهایت با یک پرستار در مورد استفاده از بطری برای شیردهی به نوزاد نارس صحبت کردم. کاملاً واضح بود که آنها مجاز به پیشنهاد استفاده از بطری نیستند و باید توسط والدین درخواست می شد. از من پرسیدم که آیا آنها یک شیشه حاوی شیر مادر من را در طول شب امتحان می کنند، در حالی که من آنجا نبودم و او به راحتی آن را برای تمام غذاهایش مصرف کرد. به معنای واقعی کلمه دو روز بعد به خانه رفتیم.
